🔴نامه‌ مصطفی قاسمی حسنوند برای «زینب، وریشه و پخشان، خواهران آزادی‌خواه کورد»

 

در شرایطی که جمهوری اسلامی همچنان به سرکوب بی‌رحمانه‌ فعالان سیاسی و مدنی ادامه می‌دهد، مصطفی قاسمی حسنوند، شهروند کورد اهل الشتر از توابع استان لرستان، که پس از بازداشت به شدت مورد شکنجه جسمی و روانی قرار گرفته بود و هم‌اکنون در حال سپری کردن دوره محکومت خود به صورت رای باز است، با انتشار نامه‌ای تکان‌دهنده، پرده از جنایات صورت‌گرفته در زندان مرکزی خرم‌آباد برداشت. این نامه، نه صرفاً شرحی از شکنجه‌های وحشیانه، که سندی علیه ساختار ترور و خفقان نهادینه‌شده در جمهوری اسلامی است.
متن کامل نامه به شرح زیر آمده است:
«نامه‌ای از دل شکنجه‌گاه به خواهرانم؛ زینب، وَریشه و پخشان
خواهرانم،
زنان آزاده‌ی کورد،
در دل تاریکی‌های این سرزمینِ زخم‌خورده، شما شمع‌هایی هستید که هیچ زندانی نتوانسته خاموش‌تان کند. من این را نه از روی شعار، که از دل دردی می‌نویسم که خودم با گوشت و استخوان لمسش کرده‌ام.
من، روزگاری در زندان مرکزی خرم‌آباد، آن‌چنان شکنجه شدم که آرزوی مرگ کردم. بله، به همان وضوحی که می‌نویسم: آرزو کردم بمیرم.
اما زنده ماندم تا بگویم: حتی در دل جهنم، کسی هست که شما را می‌فهمد.
پرسنل جنایتکار زندان خرم‌آباد، با فتوای سراسری سپاه تروریست پاسداران، من را به شکل غیرانسانی و وحشیانه‌ای شکنجه کردند. در بند اراذل و اوباش، با همدستی مستقیم مأموران زندان، شکنجه‌هایی را بر من تحمیل کردند که انسان از بیانش شرم می‌کند.
میزان شکنجه به‌حدی بود که دو روز قبل از آزادی‌ام، فرماندهان سپاه به زندان آمدند و گفتند:
«این باید کشته شود، نباید زنده از اینجا بیرون برود.»
دستور دادند: «امشب با قرص خواب تخریبش کنید، فردا در حمام دارش بزنید، بعد بگویید خودکشی کرده.»
مرا به بند شش بردند. در راه، یک مأمور به کرد علی‌وند –همراهم– گفت:
«این بدبخت امروز زنده است، ولی فرمانده‌ها گفتن باید اعدامش کنیم.»
در آن بند، نفراتی که به آن‌ها وعده آزادی داده بودند، مسئول اعدام من بودند. تمام بند نفری پنجاه گرم شیشه به عنوان حق‌السکوت گرفته بودند. اما چون چند نفر زیر بار نرفتند، از جمله عمو کریم، علی‌شیر و سجاد هیرد، جرأت نکردند دست به قتل بزنند.
هر شب، چهار قرص خواب‌آور قوی به من می‌دادند. اما من، با چنگ و دندان، خودم را بیدار نگه ‌داشتم. چون می‌دانستم: فردا یا سالم آزاد می‌شوم، یا جنازه‌ام بیرون می‌رود.
و زنده ماندم. با هزار زخم. با هزار کابوس.
اما زنده‌ام تا به شما بگویم: من آرزو کردم جای شما باشم. چون شکنجه‌ای که بر من رفت، در ذهن هیچ انسانی نمی‌گنجد.
پس امیدتان را از دست ندهید. چون هنوز ما هستیم. صدای شما هستیم. سربازان آزادی‌تان هستیم.
پرسنل زندان مرکزی خرم‌آباد باید به‌خاطر جنایت علیه بشریت محاکمه شوند.
و شما – خواهرانم – بدانید که زنجیر به تن‌تان هست، اما پرچم آزادی در دستانتان.
تا روزی که در آغوش کوردستان آزاد، با افتخار و اشک و خنده، همدیگر را در آغوش بگیریم.
با تمام دلم،
کسی که زنده ماند برای رساندن صدای شما.
از طرف زندانی سیاسی کورد مصطفی قاسمی حسنوند از شهرستان الشتر و استان لورستان»