✍️ فرهاد بیستون
در دورە های سیاسی چهار دهە اخیر، آنچه بیش از خودِ ماشین کشتار مافیای سپاه و استبداد مذهبی، مردم ایران را زمینگیر کرده، نه فقط خود حکومت، بلکه سکوت سنگین و بیتفاوتی اجتماعی بودە است. مردمی که نه انقلاب میکنند، نه اصلاح و نه حتی اعتراف به ترس و رخوت خود. در این میان، وجود اپوزیسیونهای نمایشی، قهرمانسازیهای کودکانه و تکرار یک تفکر پوسیدهی “نجات از بیرون” عملاً به بزرگترین مانع بیداری ملی تبدیل شده است. این سطور، حملهای بیرحمانه ای است به این خوابزدگی، به این خاکستریهای مردد و به آن اسطورههای دروغینی که با وعدهی نجات، تنها تداومبخش فاجعهاند.
باور به ناجی، پوسیدهترین افسانهی سیاسی!
وجود دهها اپوزیسیون بیهویت، سردرگم، پراکنده و بعضاً فاسد کە جیره و مواجب شان را خود جمهوری اشغالگر پرداخت میکند، نه تنها کمکی به بیداری سیاسی جامعه ایران نکرده، بلکه خود به ابزار بیعملی، رخوت، و خوابزدگی تودهها تبدیل شدهاند. مردم ایران سالهاست اسیر توهم “ناجی” ماندهاند؛ هر بار با نامی جدید، با عکسی در کنار پرچم و چند مصاحبه در رسانههای فارسیزبان خارجنشین، امید میبندند به معجزه. گویی با آمدن فلان شاهزاده یا بهقدرترسیدن فلان تحلیلگر تلویزیونی، ناگهان عدالت، رفاه و آزادی از آسمان خواهند بارید!
این تفکر پوسیده، یک مانع بزرگ در راه تحول واقعی است. هیچ قهرمانی قرار نیست از راه برسد. هیچ فرشتهای برای نجات ما مأمور نشده است. هر حکومتی، حتی اگر جایگزین جمهوری اسلامی شود، اگر بر بستر یک جامعهی ناپخته، بیتفاوت، ترسو و خودمحور شکل بگیرد، تنها در شکلی جدید، همان ظلم و فساد پیشین را تکرار خواهد کرد.
قشر خاکستری، این تودهی مردد، ترسو و بزدل، شریک جنایتاند.
آنان که با سکوت خود، با بیعملی، با فلسفهبافیهای توخالی و پرهیز از “رادیکالیسم سیاسی”، باعث تداوم یک حکومت جنایتکار و مانع شکلگیری یک جنبش آگاه و قدرتمند شدند نه تنها خاموشیشان خیانت است، بلکه تلاش برای بیطرفی، در میانهی یک جنگ خونین میان آزادی و استبداد، خود انتخابی فعال به نفع ظلم است.
بلوغ سیاسی (اعتراضات مدنی، تجمعات سیاسی، اتحاد همگانی و ملیونی، مطالبه گری سیاسی و اجتماعی) نە فقط ماهیت جوهرە ی اپوزیسیون باید باشد کە باید تبدیل به یک روش زندگی شود و در همه بخش های زندگی مردم جامعه نیز حضور داشتە باشد.
بنده معتقدم وظیفه اپوزیسیون نه انقلاب نه تغییر رژیم است چه اساسا این کار از عهده یک اقلیت اپوزیسیونی برنخواهد آمد و عملا محال است. وظیفه اپوزیسیون به بلوغ رساندن توده مردم است و کمک به استقلال فکری و القاء اینکه میتواند تاثیرگذار و تعیین کننده باشد.
رساندن مردم جامعه به این باور که هیچ قدرت نظامی و هیچ دولت استبدادی توان ایستادگی در برابر اراده ملی و خواست جمعی یک ملت ندارد.
جامعهای که هنوز در سال ۲۰۲۵ به بلوغ سیاسی نرسیده و به دنبال قهرمان و امام و ناجی میگردد، هنوز آمادهی آزادی نیست.
آزادی، بدون شعور سیاسی، بدون مشارکت جمعی، بدون قبول مسئولیت فردی و بدون فداکاری حاصل نمیشود.
رشد و رفاه اجتماعی از صندوق رأی و نطق تلویزیونی و رفراندوم نمیجوشد؛ از سینهی آتش میآید، از آگاهی جمعی ملت و سازمانیافتگی میجوشد.
اپوزیسیون فاسد، مردم بیتفاوت و قهرمانپرستان خوابزده، سهضلع مرگبار انحطاط سیاسی امروز ایراناند.
همانگونە کە مافیای روحانیت شیعە برای صدها سال مردم را در رویای ظهور ناجی و آمدن امام زمان مهدی موهوم منفعل و منجمد نگهداشت تا شاهان جنایتکار و حاکمان ظالم با خیال آسوده به فسق و فجور و ظلم و ستمشان بپردازند، اپوزیسیون امروز نیز در هر دو شکل فیک و واقعی آن دقیقا جای امام زمان خیالی نشسته و تنها این توهم است که اجازه ادامه حیات به جمهوری اسلامی میدهد.
و تا این طلسم شکسته نشود، تا نفر به نفر مردم، خود دست به ساختن سرنوشت خود نزنند، هیچ تغییری واقعی نخواهد بود ، هیچ خیزشی تبدیل به قیام نخواهد شد و هیچ حمله نظامی خارجی به استقلال و آزادی مردم منجر نخواهدشد.
امروز قرن سوم هجری نیست، دوره طاعون و حمله مغول نیست، “ناجی وقهرمان” داروی مسکن موج اول و عصر کشاورزی بود امروز بشریت وارد موج سوم یعنی عصر ارتباطات و اطلاعات شده و آگاهی و اخبار جدید در کمتر از چند ساعت در اختیار بیشتر مردم یک کشور قرار میگیرد پس دیگر استفاده از واژه قشر خاکستری توهین به شعور ملت است. آنان خاکستری نیستند یا مبارزند و ناجی خود، یا خائنند و شریک دزد.
به امید بیداری