
مطهره گونهای، همبندی سابق پخشان عزیزی در زندان اوین، در نامهای پر از احساس و ایستادگی، از رنج جدایی، خاطرات مشترک و امید به آزادی نوشته است.
پخشان صدای بیهراس مقاومت
پخشان جانم،
میدانم نمیخواستی کسی برایت بنویسد، چون همیشه میگفتی: «من فقط یکی از صدها زندانی زیر حکم اعدامام.»
اما بغض امان نداد…
آن گردنبند چوبی را یادگاری دادی و گفتی: «یادت نره مطهره!»
مگر میشود فراموشت کرد؟ تو که زندگی را در آغوش تسنیم جاری میکردی، تو که درد این سرزمین را با دل و جان لمس کردهای.
یاد آن شبها میافتم که با هم میخندیدیم، بحث میکردیم، سیگار میکشیدیم…
و تو همیشه همانی بودی که بودی—بینقاب، بیهراس، صادق.
ما “ژن، ژیان، ئازادی” را فقط شعار نکردیم، زیستیمش.
و حالا، از این سوی میلهها، با تمام وجود میگویم: مقاومت، خودِ زندگیست.
پخشان عزیز، هنوز به امید روشنایی آن صبح، ایستادهایم.
میبوسمت، با عشقی بیپایان و ایمانی تمامنشدنی به آزادی…